همینجوری نشسته بودم که یهو دیدم از تو آشپزخونه صدا میاد
رفتم دیدم داداشم(گودزیلای بزرگ) هی در یخچالو باز و بسته میکنه...
میگم :چرا همچین میکنی؟ درش کنده شد
میگه :دارم رفرش میکنم ببینم چیز جدید پیدا می کنم یا نه!!
ای خدا این خوشیارو از ما نگیر خخخ
نظرات شما عزیزان:
ادامه مطلب